Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7932 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Nehmen wir an ... U حالا فرض کنیم که ...
Auf [Los] geht's! U بیا شروع کنیم !
Jungen sind nun einmal so. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
beginnend mit der Ausgabe vom 1. Juli U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Ich bin sicher, wir können zu einer Vereinbarung kommen. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
Wie können wir die Fliegen von dem Essen hier abhalten? U چطور می توانیم مگسها را از این غذا دور نگه داریم؟
Wir ziehen am 1. [Ersten] aus. U ما یکم بارکشی می کنیم.
Wir haben die Wohnung gekündigt. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
Wir rechnen monatlich [miteinander] ab. U ما ماهانه [باهم] تسویه حساب می کنیم.
Wir leben im Zeitalter der Massenkommunikation. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Lassen wir das Thema fallen. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
Wir müssen das Zimmer in Ordnung bringen. U ما باید اتاق را آماده [مرتب] کنیم.
Wir übernehmen die anfallenden Gebühren. U ما حق الزحمه های مداوم را تامین می کنیم.
noch nicht <adv.> U نه تا حالا
Es ist Zeit, das Essen vorzubereiten. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
Um rasche Beantwortung wird gebeten. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
Treffen wir uns doch einmal [zu einem Plausch] . U بیا همدیگر را یک وقتی برای گپ ملاقات کنیم.
Abwarten und Tee trinken! <idiom> U صبر کنیم و ببینیم چه پیش می آید! [ اصطلاح]
ab jetzt <adv.> U از حالا به بعد
von nun an <adv.> U از حالا به بعد
von jetzt an <adv.> U از حالا به بعد
selbst jetzt U حالا حتی
Wir sollten das lieber unter uns abmachen. U بهتر است که ما بین خودمان این را معین [حل] کنیم.
Wir sollten zunächst die Problemfelder ermitteln. U ما باید نخست ناحیه های با اشکال را تعیین کنیم.
Wir finden ihn alle sehr nett. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Normalerweise besuchen [bereisen] wir keine teuren Orte. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Jetzt verstehe ich! U حالا متوجه شدم!
Jetzt bin ich dran! U حالا نوبت منه!
nun einmal <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
eben <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Ach so ! U آها حالا میفهمم!
Ach, jetzt verstehe ich! U آها حالا می فهمم !
Du bist jetzt am Ball. <idiom> U حالا نوبت تو است.
Wo sollen wir jetzt hin? U حالا به کجا برویم؟
Er mault immer, dass wir zu viel Strom verbrauchen. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Bitte biegen Sie jetzt links ab. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Was ist denn jetzt [nun schon wieder] ? U حالا دیگر چه خبر است؟
Ich muss los! U من باید برم! [همین حالا]
seither <adv.> U از حالا به بعد [اصطلاح رسمی]
Damit ist es jetzt aus [vorbei] ! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
nunmehr <adv.> U از حالا به بعد [اصطلاح رسمی]
Der Groschen ist gefallen! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
So ist das nun einmal [nun mal] . U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Ich muss weg! U من باید برم! [همین حالا]
eben <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
nun einmal <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Jetzt bin ich wieder in Ordnung. U حالا به حالت عادی برگشتم.
Spielen wir im Ernst. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
Wir versuchen festzustellen, wie gut das System funktioniert. U ما سعی می کنیم بسنجیم که این دستگاه چقدر خوب کار می کند.
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Was hast du denn nun wieder gemacht? U حالا دیگر دوباره چه کار کردی؟
Eine Bestätigung steht noch aus. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
Komm' ich heute nicht, komm' ich morgen. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
was hast du da wieder angerichtet! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
halt <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره] [در جنوب آلمان]
Das ist halt so. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
Das ist nun einmal so. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
Er ist nun einmal so. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
So läuft das nun einmal [nun mal] . U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
hierzulande <adv.> U در اینجا
hier <adv.> U اینجا
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
Du bist jetzt am Ball. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
halt <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره] [در جنوب آلمان]
Ausgerechnet jetzt! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Jetzt werde ich dir mal was erzählen. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Was hast du denn jetzt wieder angestellt? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Das musst du aber nicht an die große Glocke hängen. U حالا نباید به همه دنیا در باره اش خبر بدی.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Uns geht es so gut wie nie zuvor! <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
Nach zwei erfolgreichen Jahren in Mailand ist jetzt Berlin dran. U بعد از دو سال موفقیت آمیز در میلان حالا نوبت برلین است.
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Ich werde ihn morgen anrufen - oder nein, ich versuch's gleich. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
Die Straßen sind verstopft. U جاده ها مسدود هستند.
So schwierig die Umstände auch sein mögen, ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
ungleiche Brüder {pl} U اشخاصی که اسما برادر هستند.
Das sind unsere Plätze. U این جاها مال ما هستند.
Sind morgen die Geschäfte offen? U فردا مغازه هاباز هستند؟
weitere 50 sind geplant U ۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
Die Zwillinge sehen sich zum Verwechseln ähnlich. U دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
Viele Amerikaner sind Nachkommen von Einwanderern. U خیلی از آمریکایی ها اولاد مهاجرها هستند.
Die Läufer sind einander ebenbürtig. U این دوندگان با هم همتا [برابر] هستند.
Die Mannschaften sind punktgleich. U تیم ها در امتیاز مساوی [جفت] هستند.
Dualismus {m} U اعتقاد به اینکه تن و خرد دو هستی جداگانه هستند
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
ein plötzliches Schuldgefühl verspüren U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
Was sind die wichtigsten Änderungen gegenüber den bisherigen Regelungen? U تغییرات اصلی نصبت به قوانین قبلی چه هستند؟
Die Sheltand Inseln sind nördlich von Schottland. U جزیره های شلتند در شمال اسکاتلند هستند.
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
Zwischen 1 und 2 liegen Welten. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
Rentner und alleinstehende Frauen sind ein bevorzugtes Ziel von Kriminellen. U بازنشستگان و زنان منفرد هدف ارجح جنایتکاران هستند.
Jetzt im Sommer bietet es sich an, mit dem Rad zur Arbeit zu fahren. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
Wo liegen die eigentlichen Gründe für die anhaltend hohe Arbeitslosigkeit im Iran? U دلایل اساسی برای بیکاری مداوما زیاد در ایران چه هستند؟
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Verbreitete Symptome für Diabetes sind Gewichtsverlust und Müdigkeit. U نشانه های رایج بیماری قند از دست دادن وزن و خستگی هستند.
Diese Gespräche sind für die Zukunft des Friedensprozesses entscheidend. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Einstieg {m} U شروع
Eintritt {m} U شروع
Einleitung {f} U شروع
Anfang {m} U شروع
Beginn {m} U شروع
Eröffnung {f} U شروع
Auftakt {m} U شروع
Antritt {m} U شروع
Ansatz {m} U شروع
Einbruch {m} U شروع
Ausgangspunkt {m} U نقطه شروع
entstehen U شروع شدن
Beginn {m} der Nachricht U شروع پیام
Beginn {m} der Nachricht U شروع پیغام
Beginn {m} der Verhandlungen U شروع مذاکره
Ansatzpunkt {m} U نقطه شروع
Ablauf {m} U نقطه شروع
sich aufmachen [nach] U شروع کردن رفتن [به]
Beginn {m} der Anstellung U زمان شروع اشتغال
Beginn {m} der Beschäftigung U زمان شروع اشتغال
Fehlstart {m} U شروع نابهنگام [ورزش]
Einsatz {m} U شروع [قطعه موسیقی]
Amtsantritt {m} U شروع به کار دولتی
Anpfiff {m} U سوت [شروع بازی]
Blitzstart {m} U شروع رعد و برق
Anfang {m} U آغاز [ابتدا] [شروع]
Beginn {m} U آغاز [ابتدا] [شروع]
Start {m} U آغاز [ابتدا] [شروع]
Auftakt {m} U آغاز [ابتدا] [شروع]
Anfang der Piste {m} U شروع باند [فرودگاه]
Plötzlich brach das Chaos aus. U یکدفعه غوغا شروع شد.
Es geht los ! U [این] شروع می شود !
Los geht's! U [این] شروع می شود !
zu sprechen beginnen U شروع به صحبت کردن
Anbruch {m} U آغاز [ابتدا] [شروع]
sich in die Haare geraten [kriegen] <idiom> U شروع به دعوی کردن
anspringen U شروع کردن به دویدن
aufbrechen U شروع کردن رفتن [به]
von vorn anfangen U از آغاز شروع کردن
zu laufen anfangen [zu rennen beginnen] U شروع کردن به دویدن
Recent search history Forum search
1zumachen / abmachen / anmachen
1این جا کار میکنم
1hergehen
1حرف تعریف برای اعداد چه میباشد
1 بردن و آوردن را به آلمان چطوری میگن من که واقعا گیج شدم
1Also los!
1من باید چه زمانی اینجا باشم
1Die ldee
1Ich sehe fern
0معنی کلمه خوش قول چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com